امروزه در جوامع نوین ،تحولات زیادی درعرصه های مختلف رخ داده است که بنیانهای زندگی اجتماعی پیشین را کاملا" دگرگون ساخته است . در این میان ،روابط انسانی نیز تحت تأثیر این تغییر و تحولات ،اشکال نوینی پیدا کرده است .نمونه بارزآن، تغییرنقش وکارکرد زنان و مردان در جامعه است . حضور پررنگ زنان در تمامی سپهرهای اجتماعی ،سیاسی،اقتصادی و فرهنگی، موضوعی است که اکثر جوامع سنتی در حال گذار را به چالش های اساسی کشانده است. با فرض پذیرفتن ایران به عنوان نمونه ای از این جوامع ،پرداختن به چنین چالشی در مورد آن نیزموضوعیت می یابد . جنسیت ،آشکارترین وجه هویت فردی است که در تعامل با دیگران ساخته می شود و قطعا" هویت جمعی نیز هست ؛ زیرا براساس آن می توان رده بندی کرد و بیشتر از بیرون تعریف می شود تا درون و انعطاف پذیری کمتری دارد ، چراکه جنسیت هویتی است که به صورت فرایند اجتماعی شدن به کودک منتقل می شود و کودک به علت تجارب کمی که دارد توان مقاومت در مقابل آن را ندارد ، این دیالکتیک گاهی می تواند یک سویه تر نیز باشد .بنابراین در مورد زنان هم می توان گفت؛ که هر چه آن ها مشارکت بیشتری در عرصه های مختلف داشته باشند و منابع هویت سازشان بیشتر شود (منابع مادی ،فرهنگی ،ارزش ها ، نگرش ها )توانایی مقاومت بیشتری در برابر این هویت های بیرونی خواهند داشت . از اینرو جنسیت به عنوان یکی از عناصر تعیین کننده دینی و فرهنگی که بسیاری از ابعاد حیات جمعی زنان را تحت تاثیر قرار می دهد و درچگونگی انجام فعالیتهای مذهبی و فرهنگی زنان چه به لحاظ ساختاری و چه به لحاظ صوری و محتوایی مؤثراست ،می بایست در قالب یک موضوع مستقل واختصاصی مجزا، که زیر مجموعه ای از کلیت امور فرهنگی محسوب می شود ، مورد بررسی قرار گیرد ؛ بویژه در جامعه امروز ایران که ظرفیت فکری و اندیشگی زنان ، بخش قابل توجهی را به خود اختصاص داده است و مقوله فرهنگ و بالاخص عرصه دین و دینداری از مهم ترین بسترهای بروز و ظهور این ظرفیتها ست. براساس شواهد میدانی گرایش زنان جهت حضوردر محافل سنتی دینی بسیار بیشتر از گرایش آنها به حضور و مشارکت در فعالیتهای اجتماعی جدید و مدرن (مانند نهاد ها و سازمان های مدنی و..) می باشد . از طرفی یک رابطه رد متقابل بین جلسات ((زنان روشنفکر دینی)) و ((مجالس سنتی زنان )) وجود دارد. موضوع بحث و فعالیتهای جلسات روشنفکری زنان، یا حضور زنان در فضای سیاسی است یا حقوق زنان در جامعه ی مدنی یا مباحث نظری در خصوص زنان، اما این مباحث در محدوده ی زنان روشنفکر باقی می ماند یا از خلال مطبوعات به حوزه ی فکری انتقال می یابد، اما در متن حیات دینی زنان انعکاسی نمی یابد و زنان روشنفکر ما، چه دینی و چه غیردینی، از گسترده ترین شکل ارتباطات عامه ی زنان که در جامعه ی ما همین مجالس زنانه ست غافلند، نسبت به ظرفیتهای آن بی توجهند و در این شبکه ی عظیم اجتماعی که از دیرباز در جامعه وجود داشته است و نفش موثری در اجتماعی شدن زنان ایفا کرده است، حضور ندارند)). درواقع تاکنون در بسیاری از موضع گیری ها و عکس العمل های اجتماعی روشنفکرانه سطحی به مسائل زنان ، دین و رویکردهای دینی به عنوان یکی از عوامل ایجاد محدودیت و تضییع حقوق انسانی زنان مطرح بوده است. (( ولی انقلاب اسلامی به ویژه از اواسط دهه 70 ، که نقطه عطفی در زندگی اجتماعی و فرهنگی زنان ایران و آغاز ورود چشمگیر زنان به حوزه عمومی و بروز تحولات در ساختار های فرهنگی جامعه و ایجاد زمینه های لازم برای دگرگونی نقش های اجتماعی و جنسیتی محسوب می شود )) عملا" حضور پررنگ زنان در این عرصه را ثابت و دیدگاههای مذکور را تا حدی کمرنگ نموده است و به نوعی بیانگر این واقعیت بوده که دین و دینداری بستر مهیا و آماده برای حضور مؤثر اجتماعی زنان و ایجاد زمینه های رشد و بالندگی فکری و فرهنگی اشان می باشد.بستری که هم به لحاظ دارا بودن ریشه های تاریخی و فرهنگی و هم به لحاظ نیاز جوامع امروز موقعیت مساعدی برای مطرح شدن زنان محسوب می شود. البته باید به این نکته نیز توجه داشت که مطالعاتی که در آن به مسائل اجتماعی زنان با رویکرد ی دینی و مذهبی پرداخته شده باشد در مقایسه با مواردی که اساسا" انعکاس دهنده رویکرهای فمینیستی و غالبا" غربی هستند بسیار کم شمارند .در واقع در میان مطالعات علمی و آکادمیک پیرامون مسائل زنان در ایران و اغلب کشور های اسلامی دیگر دین و دینداری به عنوان شاخص مهم فرهنگی این کشورها کاملا" مغفول مانده است و ازاینروست که اگر موضوعی از مسائل زنان در جوامع اسلامی جنبه پروبلماتیک بیابد و پژوهشگران بخواهند بدان بپردازند ،به لحاظ برخورداری ازچارچوب های نظری و فلسفی متناسب با آن دچار کمبود های اساسی اند. ((تقریباً، در تمام کشورهای اسلامی، زنان سنّی، تحت تاثیر تحول روشنفکرانه در رابطه با حساس بودن نسبت به جریانات جهانی و در رابطه با تشکیل سازمان های مردم نهاد و انجمنهای زنانه بسیار پیشروتر و جدیتر بوده اند تا زنان شیعه. تقریباً این طور میشود تعبیر کرد که فضای تحصیلکردگان زنان شیعه از فضای زنان اهل سنت بستهتر است. البته کارهای زنان اهل سنت سطحیتر است و فعالیت زنان شیعه عمیقتر و از نظر عمق و کیفیت، فعالیتهای فرهنگی آنها کیفیتر است. و به بنیانها و زیر ساختارها بیشتر توجه دارند. ولی از نظر به روز بودن و ارتباط تنگاتنگ با مسائل جهانی به نظر میرسد زنان اهل سنت در فضای بازتری زندگی میکنند که این خود میتواند باز هم تحت تاثیر عواملی باشد. اما در مجموع، به نظر میرسد زنان شیعی از مقابله با جهان خارج از اسلام هراس دارند، که شاید این ترس و هراس در بین زنان غیر شیعی وجود نداشته باشد)). ولی با این وجود برخی از پژوهشگران جوان به این عرصه وارد شده اند و نتایج قابل توجهی هم بدست آورده اند.بنابراین امروز بواسطه حضور پررنگ اجتماعی زنان در عرصه ای به نام ((دین و دینداری)) این ضرورت احساس می شودکه توجه بیشتربه (( رویکرد دینی)) به عنوان یکی از اولویتهای اساسی و تعیین کننده در حوزه مطالعات اجتماعی زنان وتلاش برای دستیابی به منابع نظری متناسب با آن مد نظرقرار گیرد به طوری که بتواند هم پاسخگوی مسائل و چالش های موجود و هم زمینه ساز رشد و آگاهی زنان و حضور مؤثرتر آنها در جامعه باشد . منابع 1-دینداری زنانه و حضور خاموش زنان در حوزه ی اجتماعی،سارا شریعتی ،خیمه شماره 110 2-هویت اجتماعی ،ریچارد جنکینر 1381 ،ترجمه تورج یار احمدی ، تهران :نشرمرکز 3-ژاله شادی طلب،مشارکت اجتماعی زنان ،پژوهش زنان 1382 شماره 7 4-طرح تفکر شیعی، نیاز جوامع زنان خارج از کشور، فریبا علاسوند ، حورا،1384،شماره 16 5-بررسی دگرگونی هیئت های زنانه،مژگان دستوری،مطالعات اجتماعی روانشناسی زنان ،1389،شماره 1
نظرات